ویزیت پزشک
چند هفته ای بود که تصمیم داشتم برای چکاپ ببرمت پیش دکتر اما همش تنبلی میکردم امروز از صبح خاله سارا در پی مکالماتی که با خاله زهرا داشت پیگیر شد که حتما ببرمت دکتر و راجع به ویتامینات سوال کنم، هرچند قبل از 2 سالگی همه اینهارو از دکتر پرسیده بودم اما برای راحت شدن خیال خودم و خاله و مامانی و بابایی که اوناهم از صبح پیگیر بودن به بابا مسعود گفتم بیاد تا ببریمت دکتر. بابا که اومد از همون خونه خاله رفتیم سمت مطب دکتر، من و بابا همیشه سعی میکنیم آخر وقت بریم که خیلی کوچولوی مریض اونجا نباشه اما این دفعه با اینکه ساعت 7.5 رسیدیم بازم کلی مریض نشسته بود. البته شما که خیلی دوست داری با نی نی ها بازی کنی یکی یکی سراغ همشون میرفتی، من و باباهم کلی...